هوی یا هدی؟پاسخ عبدالعلی بازرگان به عبدالکریم سروش-بخش دوم
نوشته شده به وسیله ی محسن انبیائی در تاریخ 87/2/14:: 12:5 صبح
ابطالپذیرى اشارات تاریخى قرآن
جناب دکتر، از آنجایی که شما در تأیید نظریهتان اشارهای به دیدگاه مرحوم طالقانی داشتید، عبارت ذیل را که عیناً در تفسیر سوره «عبس» و درباره روی در هم کشیدن رسول آمده باستحضارتان میرسانم: «شخص پیامبر اکرم (ص) در طریق رسالت و دعوت آنچنان محکوم و مقدور وحی بوده که در کمترین اندیشه و حرکاتش مراقبت میشده، و همین دلیل قاطع است که وحی پیامبران از نوع کشف و الهامات عادی نیست و همچنین از مبدء لاشعور که روان کاوان جدید برای توجیه هر پدیده نفسانی به آن روی میآورند و آن را کلید رمز برای گشودن اسرار روحی میشمارند نمی باشد ...
مبدء وحی که در طریق انجام رسالت الهی و پیشرفت آن، مراقب رسول مسئوول رسالت بود آن چنان که به اندیشهها و اطوار و حرکات، حتی نگاهها و خطوط چهرهاش عنایت خاص داشت» جنابعالی اظهار داشته اید: «آن چه قرآن درباره وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی میگوید، لزوماً نمی تواند درست باشد.» در جای دیگری اضافه کرده اید: «اگر قرآن را بخوانید، حس میکنید که پیامبر گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح، در حالیکه گاهی اوقات پر ملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معولی است.» امّا آن چه خداوند «درباره وقایع تاریخی و سایر ادیان» در قرآن ذکر کرده است صریحاً مؤکد ساخته که: «اینها اخبار غیبی است که بر پیامبر وحی میشود (ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک) نه نقل سینه به سینه مردم و اسطورههای تاریخی» نگاه کنید:
سوره هود آیه ?? (درباره داستان طوفان نوح)
این از اخبار غیبی است که بر تو وحی میکنیم . نه تو و نه قومت هیچکدام قبلاً از آن آگاهی نداشتید .
سوره یوسف آیه ??? (درباره ماجراهای یوسف و برادرانش)
این از اخبار غیبی است که بر تو وحی میکنیم، تو نزد آنها نبودی آنگاه که قرعه کشی میکردند تا کدامیک کفالت مریم را به عهده بگیرند و آنگاه (نیز) که با یکدیگر در این موضوع مخاصمه میکردند.
سوره هود آیه ??? (درباره ماجراهای فرعون و قومش)
این از اخبار مردم شهرهاست که «ما بر تو میسرائیم) برخی همچنان بر پا و برخی از صحنه هستی درو شدهاند.
به طور کلی قرآن همه قصص انبیاء را «کلام خدا» و ذکر و یادآوری مستقیم او بر رسول نامیده (طه ??) و آنها را «قصص الحق» یعنی ماجراهای تحقق یافته و راستین، نه سمبلیک و اسطورهای شمرده است.
خداوند از این که پیامبر با حسن نیت و خوش بینی ذاتی خود همواره اجازه خواستن منافقان برای ترک جبهه به بهانههای مختلف را رخصت میداد و حکمت و ضرورت «نه گفتن» را بعضاً نادیده گرفته بود، او را «مشمول عفو خدا» میشمارد:
توبه ?? – خدا تورا ببخشد! چرا به آنها اجازه دادی ... (عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ...) جناب دکتر، اگر «پیامبر آفریننده و تولید کننده وحی است»، چگونه میتوان دلایل روشن و تهدیدهای بسیار شدید ذیل را نادیده گرفت:
حاقه ?? تا ??:
«سوگند به همه آنچه میبینید و همه آنچه نمی بینیدکه این قرآن قطعاً سخن رسول گرامی (جبرئیل) (??) است و سرودههای یک شاعر نیست، ولی اندکی باور میکنند! گفتار یک کاهن هم نیست، هرچند اندکی پند میپذیرند، بلکه نازل شدهای از جانب رب العالمین است . اگر او (پیامبر) سخنانی بر ما بسته بود، قطعاً او را به چنگ قدرت میگرفتیم، آنگاه شاهرگش را قطع میکردیم، در حالیکه هیچیک از شما قادر به دفاع از او نبود.»
همچنین: اسراء ?? و ??
«نزدیک بود از آن چه بر تو وحی کردیم غافلت کنند که غیر آن را به ما نسبت دهی، تا در این صورت تورا به دوستی گیرند، و اگر تو را ثبات قدم نبخشیده بودیم، نزدیک بود اندکی به آنان متمایل شوی .در این صورت تو را دو چندان در حیات دنیا و دو چندان پس از مرگ میچشاندیم و در برابر ما هیچ یاوری برای خود نمی یافتی.»
پیامبرى و شاعرى جنابعالی با استفاده از استعاره شعر برای تبیین مسئله وحی آورده اید: وحی «الهام» است. این همان تجربهای است که شاعران و عارفان دارند... وحی بالاترین درجه شعر است، شعر ابزاری است معرفتی ... شاعر احساس میکند منبعی خارجی به او الهام میکند ... شاعر میتواند افقهای تازهای را به روی مردم بگشاید. بنده مطلقاً منکر وجوه مثبت شعر و ادب و انواع هنرها در تلطیف روح انسانی و تقویت اهداف آرمانی آدمی نیستم، و نیز میدانم که کاربرد و مدعای شعر امروز با آنچه در روزگار جاهلیت مرسوم بود بعضاً متفاوت است، با این حال از آن جائی که شناسائی وحی از طریق استعاره شاعری را در تعارض با اصرار جدی قرآن در تفکیک این دو مقوله مییابم، بیم دارم که چنین تمثیل و تشبیه و استعاراتی محتوای خدائی وحی را در سطح ذهن پردازیهای بشری نازل کند.
جنابعالی بهتر میدانید که «شاعری» اتهامی بوده است که منکرین پیامبر علیه او به کار میبردند و قرآن اصرار داشته تصریح نماید: «پیامبر را شعر نیاموخته ایم و (شاعری) شایسته او هم نیست، آن (چه عرضه کرده) جز یادآوری و خواندنی روشنگری نیست . تا هر آن کس را که زنده است از خطرات هشدار دهد و گفتار را درباره ناسپاسان تحقق بخشد» (یاسین ??)
شما شعر را در کنار علم و فلسفه ابزاری معرفتی تلقی کرده اید، که از منبعی خارجی به شاعر الهام میشود. امّا قرآن این منبع را اوهام و خیالات و ذهنیات دور از عمل مینامد که موجب سرگردانی در وادیهای بی مسئولیتی و دل خوشی به خیال پردازیهای سرگرم کننده میشود، البته بااستثناء شمردن کسانیکه هنر خود را در خدمت دفاع از محرومین و ظلم ستیزی قرار میدهند:
سوره شعراء آیه ???:
شاعران را رهروان گمراهی (نه رشد) پیروی میکنند، آیا نمی بینی که در هر صحرای سخن سرگردانند و سخنانی (به مبالغه) میگویند که به آن عمل نمی کنند؟
اگر شاعرانی همچون سعدی و حافظ و مولوی و امثال آنها در سرزمینهای دیگر سخنانی نغز و نکته آموز گفته اند، یا از منبعی الهی الهام گرفته و به «حبل الله» چنگ زده اند و یا به حبلی از مردم (حبل الناس) و حمایت از آنها در برابر ستمگران آویخته اند. و گرنه تاریخ ما لیست بلندی از شاعران مدیحه سرای درباری که صله بگیر سلاطین و سرپوش ستم کاریهای آنها بودند پیش رو دارد.
وحى مکانیسمى عام جنابعالی در تبیین خود از مسئله وحی و با نقد دیدگاه سنتی، در واقع دو نظریه مخالف را به سادگی تعریف کرده اید:
?- دیدگاه سنتی، که قرآن را به تمامه کلام خدا، مصون از خطا، و پیامبر را همچون ضبط صوت تکرار کننده الهامات میداند .
?- دیدگاه نو گرایان، که قرآن را کلام پیامبر، و در مسائل این جهانی و جامعه انسانی خطا پذیر و قابل نقد میداند. این قلم را گمان بر این است که ضمیر به کاربرده شده در مکانیسم وحی، چه بسا راهنمای مفیدی برای نزدیک شدن به فهم مسئله و رسیدن به تلفیقی از این دو تلقی باشد و به خواست خدا برخی سوء تفاهمها را مرتفع سازد .
توضیح آنکه خداوند در قرآن افعال خود را گاهی با ضمیر «من» (انی، انا، و ...) مطرح کرده است (??) و گاهی هم با ضمیر «ما» (انّا، نحن و ...) (??) و عجیب اینکه مسئله وحی را، به غیر از یک استثناء (??)، همواره (?? مرتبه) با ضمیر متکلم مع الغیر (ما) عنوان کرده است! (??) مثل: اوحینا (ما وحی کردیم)، نوحی (ما وحی میکنیم)، نوحیه، نوحیها، وحینا (وحی ما) .
براستی چه تفاوتی میان «منِ» خدا با «مای ِ» او در مکانیسم وحی وجود دارد و چرا مسئله وحی را مربوط به «ما» شمرده است؟! این ما چه کسی یا چه کسانی هستند؟!
در مثالی ساده شاید بتوانیم به فهم مسأله نزدیک شویم، وقتی مدیر مدرسهای اعلام میکند «ما» امسال یکصد نفر در دانشگاه قبولی دادیم، هیچکس فکر نمی کند که این موفقیت با دخالت شخصی و پارتی بازی شخص مدیر حاصل شده است، بلکه بدیهی میداند که عملکرد مدیران، معلمان و کارکنان مدرسه تحت سرپرستی و برنامه ریزی مدیر از یکطرف، و همت و تلاش قبول شدگان از طرف دیگر این پیروزی را بار آورده است.
در مدرسه هستی نیز پیامبران و اولیاء الهی شاگردان ممتازی هستند که توفیق ورود به دانشگاه سعادت و رضایت رب را پیدا میکنند، با این تفاوت که نقش مدیر در مدارس دنیائی محدود و معین و عاملی در کنار عوامل دیگر است و نقش «رب العالمین» مطلق و همه جانبه و مولد و موجد بقیه عوامل میباشد.
جنابعالی با دخالت دادن احساسات و احوالات روحی پیامبر و حتی تأثیر شاد و طربناک یا ملول و محزون بودن او در متن این کتاب، در حقیقت قرآن را به دو بخش خدائی (مربوط به خدا شناسی، آخرت و اخلاقیات) و بخش تاریخ و اجتماعیات و ... که ابطال پذیر و در معرض خطا هستند تقسیم کرده اید!؟ و پیامبر را شاگرد اولی شمرده اید که تنها بعضی از نظریات مدیر مدرسه هستی را منتقل کرده است.
از آن جایی که در مکانیسم وحی، ضمیر «ما»، نقش پروردگار (مشیت حکیمانه هدایت و رحمت او) را در به کار انداختن انرژیها و عوامل وحی (جبرئیل امین) نشان میدهد، و شخص رسول جزئی از ضمیر «ما» و میوه و محصول این فرآیند است، این جزء که «امانت دار» پیام و مأمور ابلاغ آن به مردم است، نمی تواند حامل بخشی از پیام بوده و بخشی دیگر را «به زبانی که خود میداند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصویر و دانشی که خود در اختیار دارد منتقل نماید.»
اگر شاگرد اول مدرسه هستی، نقش کاملاً مشابه بقیه شاگردان (در مدارس دنیائی) پس از خاتمه تحصیلات داشت، اشکالی پدید نمی آورد که به راه خود برود، اما از آنجا که حامل امانتِ «نبوت» و آگاهی بخشی به دیگران شده، منطقاً نمی تواند تعالیمش مخلوطی از «جنبههای کاملاً بشرى» و محصول طربناکی یا تلخکامی او از یک طرف و «جنبههای الهی» از طرف دیگر باشد.
«مـن ِ» محمّد در تسخیر «وحى» الهى (??) آیا دین و کتاب الهی محصول تراوشات ذهنی خّلاق پیامبر است،که پس از جستجوها و تجربیاتی طولانی و تفکرات و تلاشهائی در حل معضلات اجتماعی، تحت تاثیر الهامات الهی به تدریج شکل گرفته است؟
آیا منشأ و محور و مقصود اصلی، شخص پیامبر است و او آفریننده وحی و قرآن است؟
چنین باورى تناقض صریح با برخی آیات قرآن که مکانیسم دریافت وحی را صد در صد مستقل از تجربه و تلاش و حتی اراده رسول معرفی کرده است دارد. از جمله: قیامت ?? الی ??
لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ. إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ. فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ .ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ
(ای رسول، به هنگام دریافت وحی) زبان خویش حرکت مده تا بر (خواندن) آن شتاب کنی . جمع کردن آن (در حافظه تو) و خواندنش بر ماست، پس همینکه ما خواندیم آن را دنبال (تکرار) کن، پس از آن نیز بیانش بر ماست. مرحوم علامه طباطبائی (ره) در تفسیر المیزان، این توصیه را به عنوان جمله معترضهای برای «رعایت ادب الهی برای پیش نیفتادن در خواندن وحی قبل از اتمام آن» تلقی کرده است، مثل اینکه معلمی به شاگرد خود که در حین درس سؤال میکند، میگوید حرف نزن بگذار من سخنم تمام شود و اضافه کرده است: «جمع کردن آنچه به تو وحی میشود و پیوسته کردن اجزاء آن بیکدیگر و قرائت آن بر تو به عهده ماست و هیچیک از اینها از ما فوت نمی شود تا تو عجله کنی و قبل از خواندن ما آنرا بخوانی ... نخست آنرا در ذهن تو از فراموشی و دگرگون شدن حفظ نموده و سپس با زبانت برای مردم میخوانیم و بیان میکنیم.» هرچند توضیحات مرحوم طباطبائی مستقل بودن وحی را از تلاش ذهنی و حافظه و حواس و حتی زبان گیرنده آن نشان میدهد، با این حال جمله «رعایت ادب الهی» و مثالی که زده شده، قیاسی بشری به نظر میرسد.
برداشت دقیقتر و فنیتر و علمیتر از این آیه را در تحلیل «مالک بن نبی» نویسنده نو گرای ِ متفکر و مبارزِ بزرگِ الجزائری در کتاب «پدیده قرآنی» میتوان یافت که مناقضات بین وحی قرآنی و «من ِ» محمد یا استعداد و گرایش طبیعی او را با آنچه وی را در حالت پذیرندگی وحی قرار میداد به روشنی بیان کرده است: «در آغاز رسالت، هنگامی که پیامبر خود را در حالت پذیرش وحی مییافت، طبیعتاً حافظهاش را به کار میگرفت تا آیات را به تناسب وحی شدنشان حفظ نماید. این عمل، یک رفتار غریزی و ماشینی بوده مثل هرکس که به دیگری گوش میدارد و میخواهد گفتار او را حفظ نماید و به همین دلیل گفتار را در دل خود تکرار مینماید. تکرار کردن، در واقع، اجرای یک عمل ذهنی غریزی و فطری اساسی است ...
این عمل به طور طبیعی از خود «من» در هر مرحلهای از آگاهی باشد سرچشمه میگیرد... آیه بالا دقیقاً در جهت عکس و بر خلاف رفتار طبیعی محمد نازل میشود، چه وی برای تکرار و حفظ کلماتی که در فضای ذهن او پدیدار میشوند و ذهن او را با طنین آهنگین خود، تحریک کرده و متمرکز ساخته اند تا حدی اراده خود را آزاد گذارده است ... و به این دلیل، آیه قصد دارد که در وجود محمد فعالیت آزادانه حافظه را – که مکانیسم آن دقیقاً در «تکرار منع شده» است، حذف نماید... بدین ترتیب، آیه باز هم فراتر میرود، نه تنها قدرت اختیار و اراده انسانی و تمایل موجود در محمد برای عمل ذهنی غریزی (حفظ آیات) را، بلکه حتی قانون روانی فعالیت «حافظه» را نیز در بر میگیرد و منع مینماید ... تضاد دوگانه این آیه با تمایل طبیعی محمد و با قانون کلی حافظه، به نحوی خاص غرابت و شگفت انگیزی پدیدهای را مطرح میسازد که بدین ترتیب، در زمینهای مطلق و مستقل از عوامل مؤثر روانی و زمانی جایگزین میگردد، در نتیجه، این تضاد دوگانه، ویژگی ماورائی و مطلق پدیده قرآن را مشخص مینماید.» (??) پدیده فوق شبیه نوشتن متنی عالمانه به دست فردی عامی و بی سواد است که به عنوان «مدیوم» تحت تأثیر هیپنوتیزم و القای روانی در حالت خواب قرار گرفته باشد، یا کسی که با چشمان بسته نیمههای شب از بستر خارج شده و مسیری مشخص را به راحتی طی کرده باشد. (??) در این مورد گوئی اندام و اعضاء و جوارح او در اختیار نیروئی بیرونی است و به اراده او حرکت میکند. آیا میتوان گفت پیامبر در اخذ و انتقال وحی شبیه دستگاههای ضبط و پخش عمل کرده است؟ ادامه دارد...
کلمات کلیدی :