سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معاد در آئین یهود 2

در ادامه این سیر تاریخی نیز همان طور که ذکر گردید، می توان به اختلاف صدوقیان و فریسیان در مساله معاد اشاره کرد. شاید بتوان گفت که علت انکار معاد از سوی صدوقیان آن بود که آنان از میان بخشهای مختلف کتاب مقدس، تنها تورات را به رسمیت می شناختند، یعنی آن قسمت از کتاب مقدس را که در باب معاد سکوت نموده بود، بر خلاف فریسیان که تمام 39 کتاب را به عنوان کتابهای الهی پذیرفته بودند و در نتیجه با استناد به این کتب در اعتقاد خویش به معاد کاملا موجه بودند.

اما وضعیت اعتقادی جامعه یهود در عصر موسی علیه السلام همچنان مبهم باقی می ماند. آخرین راهی که برای بررسی این مساله باقی می ماند، استناد به کتاب آسمانی، قرآن، می باشد. استفاده از این روش دارای چند مزیت می باشد:

اولا استفاده از راههای پیش گفته، بر فرض نتیجه بخش بودن، چندان اطمینان آور نیست. فرض کنیم که بتوان در خود تورات نمونه های روشن و آشکاری از مساله معاد را یافت، که دلالت آنها بر معاد آن قدر روشن باشد که جای هیچ سوال و جوابی را باقی نگذارد، نهایت چیزی که این امر می تواند ثابت کند، آن است که نویسنده این کتاب چنین کلامی را بر زبان آورده است! اما اینکه واقعا موسی علیه السلام و قوم وی، در آن عصر معتقد به این اصل بوده اند، در گرو آن است که ثابت شود که نویسنده کتاب شخص موسی علیه السلام بوده، و یا حداقل شخصی دیگر که نه در کلام خویش اهل دروغ بوده و نه در گزارش خویش اهل اشتباه. علاوه بر آن باید ثابت شود که این کتاب، از سوی هر نویسنده ای که باشد، در طول تاریخ دستخوش تغییرنگردیده است. اما چنانچه ذکر گردید به هیچ وجه نمی توان این کتاب را به موسی علیه السلام نسبت داد، و از دیگر سو نمی توان به صورت قطعی نویسنده ای خاص را برای آن ذکر کرد، تا سپس از راست گوئی و واقع گوئی او بحث به میان آوریم.

اما قرآن به هیچ وجه با چنین مشکلی مواجه نمی باشد. حتی بدون پژوهش تاریخی برای اثبات استناد این کتاب به پیامبر بزرگوار اسلام و حتی بدون تحقیق در میان منابع تاریخی در مورد شخصیت آورنده این کتاب و راست گوئی او، می توان ادعا نمود که این کتاب از منبعی الهی سرچشمه گرفته است. ادله اثبات اعجاز قرآن عهده دار این مهم هستند که ظفرمندانه آن را به انجام می رسانند.

ثانیا پژوهش قرآنی در این مساله چنان که خواهد آمد، به این معما که چرا در تورات ذکری از معاد، به میان نیامده و یا ذکر معاد در این کتاب چندان پررنگ نمی باشد (بر فرض که کتاب موجود همان تورات نازل شده بر موسی علیه السلام باشد و یا حداقل بتوان آن را گزارشی ناقص از تورات حقیقی دانست) جوابی در خور و شایسته می دهد.

ثالثا نگاه قرآنی به این مساله شیرینی خاصی برای پویندگان راه حقیقت دارد، چرا که خود می تواند نشان دهنده اعجاز این کتاب باشد. توضیح مطلب آن است که قرآن یکی از ادله اعجاز خویش را عدم اختلاف و یک پارچگی و انسجام مطالب خویش می داند:

"افلا یتدبرون القرآن ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا" (نساء:82)

شاید بتوان تصور کرد که نویسنده ای بشری بتواند کتابی بنویسد که در آن بین آموزه های اساسی ای که در صدد بیان آن است، این انسجام وجود داشته باشد، اما نمی تواند همزمان بین هزاران مساله دیگری که محتوای اصلی کتاب او را تشکیل نمی دهد و فقط برای تبیین و تمثیل و .... نسبت به اصل ادعای خویش آنها را مفید می دانسته و در لابلای مطالب خویش به ذکر آنها پرداخته است، این انسجام را برقرار نماید.

قرآن به دنبال تعلیم و تثبیت اصولی چون توحید، معاد و آموزه های اخلاقی خاصی می باشد، نه گزارش تاریخی از قوم بنی اسرائیل، آن هم گزارشی از اعتقادات تاریخی این قوم. با وجود این، در میان آیات مختلفی که در باب این قوم بیان نموده است، اشارات فراوانی به مساله معاد به چشم می خورد که می توان میان آنها چندان انسجامی را مشاهده نمود که عقل انسان تصدیق می کند که یک نویسنده معمولی نمی تواند این درجه از دقت و انسجام را در ذکر مطلبی فرعی دارا باشد. آن هم نویسنده ای که نه در مکتبی درس خوانده و نه اهل مراوده با اهل آن دین بوده، تا از اعتقادات آن ها با خبر باشد، آن هم اعتقادات آن قوم در بستر تاریخی چند هزار ساله که چه بسا عالمان خود آن دین از آن بی خبر باشند، آن هم نویسنده ای که کتاب خویش را نه در کتابخانه ای مجهز به رشته تحریر در آورده است و نه در فراغت بالی که بتواند در سایه آن آرامش، به انسجام مطالب خویش فکر کند؛ گاه در صحنه جنگ آیه ای نازل می شده و گاه در حین مسافرت و گاه دیگر در میان اوج آزار و اذیت ها.

کتابی که به گزارش تاریخ قطعی، نگارش آن بیست و سه سال به طول انجامیده است. کدام نویسنده بشری را می توان یافت، که بتواند، بعد از گذشت بیست و چندی سال کلامی را بیاورد که در جزئیات نه چندان مهم آن با کلام آغازین او هیچ ناسازگاری نداشته باشد.

بررسی قرآنی

قبل از آنکه به بررسی آیات قرآن در این رابطه بپردازیم، ذکر این نکته ضروری است که از نگاه قرآن و اندیشمندان قرآنی اساس آموزه های ادیان یکی است و تمامی پیام آوران الهی در پی یک هدف و در یک مسیر طی طریق می کرده اند. قرآن از "صراط مستقیم" سخن می گوید و نه از سبل متفرقه و از "دین" می گوید و نه از ادیان و از "کتاب" ذکر می کند و نه از کتب!

" قولوا آمنا بالله و ما انزل الی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و ما اوتی موسی و عیسی و ما اوتی النبیون من ربهم. لا نفرق بین احد منهم و نحن له مصلحون " (بقره: 236)

در نگاه اندیشمندان قرآنی تفاوت ادیان مختلف، تفاوت در عرضیاتی می باشد که آن هم به خاطر تغییر در شرایط زمان و مکان بوده، که این تغییر شرایط، گاه می تواند باعث تغییر آموزه های یک دین خاص نیز بشود.

بنابراین اصول اعتقادی تمام ادیان الهی یکی می باشد،که آنها را معمولا در سه اصل توحید، معاد و نبوت خلاصه می کنند. علاوه بر این اصول، ادیان مختلف در فروع اعتقادی نیز باید کلامی یکسان داشته باشند، چرا که مسائل اعتقادی حاوی گزاره هایی در مورد واقع می باشند و وقتی که واقع یکسان باشد و گزارش گران واقع نیز، گزارش خود را از منبع واحدی دریافت کنند، در نتیجه گزارش آنها بدون اختلاف خواهد بود.

هر چند ممکن است که شرائط زمان و مکان و نوع مخاطب و سطح معلومات و سنخ انتظارات و سوالات مخاطبان دین باعث شود که هر یک از پیام آوران الهی بخش خاصی از این گزارشات مربوط به واقع را بیان نموده و یا بر قسمتی خاص تاکید افزون داشته و باعث پررنگ تر شدن آن قسمت در دستگاه اعتقادی آن دین بشود و یا آنکه سطح بالاتری از معلومات را در اختیار مومنان به آن دین قرار بدهد، چرا که " انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم " (کلینی، جلد 1 صفحه 24)

آنگاه که گناه کم فروشی در جامعه رواج پیدا می کند باید شعیب فریاد " اوفوا الکیل و لا تکونوا من المخسرین "(شعراء: 181)  سر دهد و آنگاه که جامعه از مسیر انسانی خویش خارج می شود لوط از " اتاتون الفاحشه و انتم تبصرون " (النمل:54) بگوید، ولی آیا این بدان معناست که برنامه ای که شعیب برای هدایت بشر دارد غیر از آنی است که لوط ارائه می کند؟ آیا منطقی است که پیامبری که قرار است پیام آور خاتم بوده و وظیفه اش پاسخ گوئی به سوالات فراوان انسان آخر الزمان در زمینه های فلسفی، روانشناختی، جامعه شناختی و ... باشد، قرآنی بیاورد که هم سطح توراتی باشد که قرار است فقط پاسخ گوی سوالات قوم بنی اسرائیل باشد، که از نظر سطح معلومات بسیار پائین و از نظر افق دید بسیار سطحی نگر می باشند و از سوی دیگر وظیفه پاسخ گوئی او فقط در برهه کوتاهی از تاریخ، یعنی تا آمدن کتاب آسمانی بعدی می باشد.

اما همانگونه که بیان شد این تفاوت در سطح آموزه ها و پر رنگ تر بودن برخی از آنها در یک دین، به معنای اختلاف در خود آموزه ها نبوده و مخصوصا در اصول اعتقادی سه گانه و مسائل اعتقادی کلان، تمامی ادیان یکسان می باشند. این حقیقت در این آیه به خوبی نمودار است که می فرماید:

"ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصائبین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحا" (البقره:62)

بنا بر این قبل از آنکه در منابع یهودی به دنبال جواب این سوال باشیم که حضرت موسی علیه السلام در باب معاد چه نظری داشته است و یا قبل از آنکه در میان آیات قرانی به دنبال موارد خاصی بگردیم که در آنها به این سوال جواب داده شده باشد، می توان به صورت قطعی گفت که اعتقاد به معاد به همان شکلی که در قران مطرح گردیده است جزء آموزه های حضرت موسی بوده است؛ چرا که قرآن " و تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل الکتاب " (یونس: 37) است.

مساله دیگری که قبل از بررسی آیات بایستی خاطر نشان نمود نگاه قرآن در مورد کتاب مقدسی است که اکنون یهودیان آن را به عنوان کتاب آسمانی پیامبر خویش می دانند.

همانگونه که پژوهشهای تاریخی نشان می دهد که کتاب موجود، تورات نازل شده بر موسی علیه السلام نمی باشد، قرآن نیز میان این دو کتاب تفاوت می نهد. تبیین این مساله از نگاه قرآنی احتیاج به کلامی مستقل دارد. به هر حال بعد از آنکه ثابت شد که آنچه اکنون موجود است، غیر از آنیست که پیامبر الهی برای مردم بیان نموده است، اگر با نمونه ای برخورد کردیم که قران آموزه ای را به تورات نسبت می دهد، که در تورات دیده نمی شود، و یا مساله ای اعتقادی را به گونه ای تبیین می نماید که با نگاه توراتی متفاوت است، ساده ترین و صحیح ترین پاسخ آن است که قران از تورات حقیقی سخن می گوید، نه از تورات موجود. البته نباید از خاطر دور داشت که گاه منظور قران از تورات همان تورات موجود در دست یهود معاصر پیامبر است، که با وجود آسمانی نبودن و تغییرات و اشتباهات فراوان، باز هم گواهی روشن بر صدق پیامبر بزرگوار اسلام و راستی گفته های او می باشد:

" قل فاتوا بالتوراه فاتلوها ان کنتم صادقین " (آل عمران:93)

اکنون نوبت آن رسیده است که آیات مربوطه از قرآن را برای روشن شدن مساله بررسی نمائیم. این آیات را می توان در چند دسته متمایز قرار داد که شرح آن از این قرار است:

الف: گزارش قرآن در مورد اعتقاد یهودیان معاصر پیامبر در مورد معاد

آیات قران به خوبی نشان می دهد، که یهودیان معاصر پیامبر اسلام، معتقد به معاد بوده اند. قرآن در آنجا که به اثبات معاد پرداخته و منکران آن را توبیخ می نماید، هیچ گاه مخاطب خویش را اهل کتاب قرار نمی دهد، بلکه از کافران سخن می گوید:

" و لئن قلت انکم مبعوثون من بعد الموت لیقول الذین کفروا ان هذا الا سحر مبین " (هود: 7)

ممکن است که در اینجا این اشکال به نظر برسد که در نگاه قرآنی، گاه اهل کتاب نیز زیر مجموعه کافران محسوب می شوند:

" لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب و لا المشرکین " (بینه: 1)

" ما یود الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین " (بقره:105) (همچنین در حشر: 2، حشر:11، بینه:6 )

در جواب بایستی گفت که هر چند که گاه خطاب کافران شامل اهل کتاب نیز می شود، اما دلیلی وجود ندارد، که اگر قرآن انکار معاد و یا هر مساله دیگری را به کافران نسبت دهد، این حکم شامل تمامی فرق کافر شود. آنچه که مهم است، آن است که در هیچ آیه ای به صورت روشن انکار معاد به یهودیان نسبت داده نشده است، بلکه در مقابل با صراحت در آیات فراوانی از عقیده آنان، نسبت به معاد صحبت به میان آمده و حتی گاه از جزئیات اعتقادات آنان نسبت به بحث نجات از عذاب و ... سخن گفته شده است:

" و قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدوده " (بقره: 80)

" قل ان کانت لکم الدار الآخره خالصه من دون الناس فتمنوا الموت " (بقره: 94)

" و قالوا لن یدخل الجنه الا من کانت هودا او نصاری " (بقره: 111)

" ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودات " (آل عمران:24)

قرآن گاه از اعتقاد یهودیان دوران نگارش کتاب مقدس به معاد نیز سخن گفته است. در جریان داستان طالوت و جالوت، حال سپاهیان طالوت را که از تمامی امتحانات سربلند بیرون آمده بودند را چنین گزارش می دهد:

" و قال الذین یظنون انهم ملاقوا الله کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره " (بقره: 249)

اما همانگونه که ذکر شد، این برهه از تاریخ محل بحث و اشکال نبوده است، بنا بر این باید از گزارشات قرآنی مربوط به سالهای آغازین این دین استفاده نمائیم.

کلمات کلیدی :